Tuesday, October 24, 2006

کوچه های بی سر و ته از وبلاگ مهديس



اين نوشته قشنگ که می بينين ماله وبلاگ مهديس هستش، نوشتش خيلی به دلم نشست، شايد چون با حس حال الانم خيلی سنخيت داشت ولی به هر حال اوون چيزی که مهمِ اينه که دنيای ايده آل متاسفانه وجود نداره و اين تويي که برای داشتن دنيای ايده آلت بايد هر روز بيشتر از قبل حواست رو به اطرافت جمع کنی تا خدايي نکرده از اطرافيانت چيز های عجيب غريب نبينی. نمی دونم ولی مثله اينکه آدما وقتی بزرگ تر می شن ديگه نمی تونن بچه گی هايي قبلی شون رو ادامه بدن، يا اگه بتونن هم بايد خيلی بيشتر حواسشون رو جمع کنن تا مبادا بقيه که ديگه تو معصوميت بچه گيشون نيستند ضربه نخورن
در چشمانم چيزی بود و نيست اينک
شادمانی کودکانه ای
که با ديدار برگ سبزی می شکفت
برق شوقی از رقص برگچه ای بر ساقه ای
روی ديوار های آجری
در کوچه های بی سر و ته
هنگام باد

آری دلم شکسته در اينجا
اينجا که هيچکس به برگ سبزی
خشنود نمیشود
اينجا
که کوچه های بی سر و ته را
راحت از ياد ميبرند
و شکسته های دلمان را
چون زباله ها
در سطل می ريزند

No comments: