Wednesday, December 01, 2004

نوشته بابک

سلام، راستش رو بخواهین دیروز همچین حالم خوش نبود و همین که داشتم یکی از دفترهام رو ورق میزدم نوشته ی یکی از دوستام رو دیدم که برام یادآور خاطره جلبی بود. براتون نوشته اش رو میخوام بنویسم، البته با اجازه اوون دوستم که اسمش بابک هست

خیلی ها عاشقند
خیلی ها زندگی رو زیبا زندگی میکنند
آنها زندگی رو دستان دخترکی میپندارند، بی خیال. ................... آنها دیگر سخت با من غریبه اند............ انگار رسیده ام به جایی که جاده زندگی دو راهی ها را به من ارزانی میکند ..........دو راهی های سخت..... بریدن ........ دل کندن ........ تنها قدم در راه گذاردن ........ بوسیدن یک مرام ........ یک هدف ........ یک عقیده ....... و چشمان خیس مادر در بدرقه راه ....... پسرم برو ....... پسرم به خدا سپردمت. و چه شرمیست در نگاه تو ....... توایی که حتی به آن خدای کوچک مادر هم اعتقاد نداری ........ مادر از گرگها میترسد ....... از دختران اغواگر ....... از کسانیکه سخت بیرحمند در پاره پاره کردن قلبت ... مادر نمی داند دیگر با تو قلبی نیست ....... دیگر عاطفه ای نیست ....... مهری و ایمانی ...... مادر نمی داند که دیریست دل را در خنجر معشوق تکه تکه جا گذاشته ای........ می پرسد: دوستانت کو؟ می خندی ....... بلند و طولانی ...... مثل دیوانه ها!! ....... نشانشان می دهی....... در کوریدرهای بی روح دانشگاه ...... دست در دست عشقهای موهومشان ..... دست در دست بهترین جفتهای دنیا !!!!! صادقترین معشوقه ها !!!!! به مادر می خندی ...... می گویی: مادر بگذار خوش باشند. فرزندت تنها قدم در راه می گذارد، فرزندت تنها قصه زندگی خود را می سازد
مادر یک روز پسرت سربلندت خواهد کرد.......... مادر یک روز همه دنیا را به پایت خواهم ریخت ......... من فدا خواهم شد ........ من غرق خواهم شد، در رذالتی مفرط........ من فراموش خواهم کرد، عشقی بود .. دخترکی مشکین مو ........ و رفیقانی ناعهد
مادر تنها کسی که عشق را به من آموخت تو بودی ......... فدا خواهم شد و هر آنچه بر من ارزانی کردی نثارت خواهم کرد
مادر آرام پیشانی ام را بوسید ....... خدایا تنها کسیکه بی ریا دوستش داشتم و دوستم داشت، مادر بود ........ سرم را برگرداندم تا چشمان خیسم را نبیند ..... به راه افتادم........... و جاده تا انتها ..... تا مرگ ...... تا نیستی ....... همچنان ادامه داشت



متنش انصافاً خوب بود. ولی ببینم آیا شما هم به زندگی اینطوری نگاه می کنین؟ به نظر شما نگاه این دوست درسته؟

No comments: