سرم را روی سینه ات میگذارم
شاید این آخرین ذرات وجود من باشد
که
در رگهای تو جاریست
این زندگی من است
شاید هستی من
در یک
قطعه کوتاه
ویلن سل
خلاصه شود
شاید
در گویش متوازن و
مرتب
دوستت دارم
که بر لبان من جاریست
یا شاید
در نواهای خمیازه آلود تو
که میخواهد
شب به خیر را
به من و عشق بازی کوتاه من بگوید
شاید
این
زندگیست
شاید این آخرین ذرات وجود من باشد
که
در رگهای تو جاریست
این زندگی من است
شاید هستی من
در یک
قطعه کوتاه
ویلن سل
خلاصه شود
شاید
در گویش متوازن و
مرتب
دوستت دارم
که بر لبان من جاریست
یا شاید
در نواهای خمیازه آلود تو
که میخواهد
شب به خیر را
به من و عشق بازی کوتاه من بگوید
شاید
این
زندگیست